قرآن گشوده در فضای آرام مسجد با نور فانوس

بانویی از تبار نور

مهدیه، بانویی‌ست از تبار نور. کسی که مسیر زندگی‌اش را نه با چراغ‌های دنیای بیرون، بلکه با فانوس دل روشن کرده. او جوینده‌ی حقیقت است، رهپوی سیر الی‌الله، و سالکی که عاشقانه در پی یافتن خویشتنِ الهی‌اش گام برمی‌دارد.
مهدیه، زنی‌ست که قرآن را نه فقط می‌خواند، بلکه با آن زندگی می‌کند. دل‌بسته‌ی قصه‌های پیامبران است؛ نه برای سرگرمی، بلکه برای بیداری. حضرت موسی (ع) را چونان دوستی قدیمی می‌شناسد و از هر فراز زندگی‌اش درسی عمیق برای روح خود می‌چیند. در چشمانش انعکاس “وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی” موج می‌زند؛ گویی می‌داند که او نیز برای خداوند ساخته شده است.
او به حضرت ابراهیم (ع) عشق می‌ورزد، نه فقط به‌ خاطر مقام خلیل‌اللهی‌اش، بلکه برای توحید نابش، برای آن سجده‌های بی‌هیاهو، برای آن دلِ آرامِ تسلیم‌شده.
مهدیه اهل پرسیدن است، اهل تعمق. او از واژه‌ها عبور می‌کند تا به حقیقت پنهان‌شان برسد. وقتی از “صبر” می‌پرسد، دنبال یک تعریف ساده نیست؛ او می‌خواهد صبر را زندگی کند، صبر را بشناسد در تنهایی‌ها، در دعاها، در اشک‌های نیمه‌ شب.
او دختری‌ست از جنس دعا؛ صدای دلش با آسمان آشناست. و چقدر به واژه‌ها جان می‌دهد…
دفترچه‌ای دارد به‌ نام “دل‌نوشته های من و رفیق جانم” که در آن زمزمه‌های عاشقانه‌اش با خدا را ثبت می‌کند. هر واژه‌اش قطره‌ای‌ست از باران عشق، اشک‌هایش طلایی‌اند؛ چون از دلِ پاکِ عاشق برآمده‌اند.
مهدیه، اهل تغذیه‌ی روح و جسم است. به سبک تغذیه‌ی سالم روی آورده و سعی می‌کند در انتخاب‌های روزمره‌اش نیز با آگاهی و عشق رفتار کند. او به آگاهی جسمانی‌اش نیز به‌اندازه آگاهی روحی‌اش اهمیت می‌دهد.
درونش پر است از اشتیاق برای رستگاری. دلش می‌خواهد “نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ” درباره‌ی او نیز گفته شود. او همیشه در طلب بازگشت به اصل خویش است. اصل او خداست. و این را با تمام وجودش می‌داند.
مهدیه در دنیا زندگی می‌کند، اما خانه‌اش در دل خداست. اهل خشیت است، یا بهتر بگویم، در مسیر رسیدن به خشیت؛ آن لرزش عاشقانه‌ی دل هنگام یاد خدا.
او هنوز راهی در پیش دارد، اما قدم‌هایش محکم است.
با اشتیاق، با درک، با عشق.